عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون
ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم
/
من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
//
ننویسید که او نوکر بدبختی بود
/
بنویسید که او منتظر مهدی بود
دردو دلی ساده از انتهای قلبی خسته و گریان با آقا امام زمان؛ .......................................................................... ........................................................................... ........................................................................... ......................................................................... ........................................................................ ........................................................................ ......................................................................... ...................................................................... ...................................................................... ..................................................................... ................................................................... ................................. ادامه دارد.... ****************************************** واژه ای گوشه ی افکارم هر هفته مثل تیغی برنده قلبم را سوراخ می کند، آری واژه انتظار قلبم را به درد می آورد.گناه که می کنم همچون نمکی روی این زخم کهنه پاشیده می شود.گاهی آنقدر درد شدید می شود که صدای ناله های بلند یا مهدی تا عرش می رسد،به خود که می آیم،سیلی از اشک را می بینم.آنقدر این دردانتظار سنگین است که 5شنبه ها را هم جمعه می انگارد،گاهی این دل فرق بین 5شنبه ها و جمعه ها را نمی فهمد.آنقدر مات و مبهوت این دلتنگی ها می شود،آنقدر این زخم کهنه سیلی به صورت خسته ام می زند که گاه گمان می برم،حتی لحظه ای گناه به ذهنم خطور نخواهد کرد. آن وقت آنقدر به خود مغرور می شوم که گناه غرور بر قلب خسته ام طنین انداز می شود.این گونه است واژه انسان بودنم....اشک می ریزم تا گناه را بشویم غافل از آنکه انسان بودنم خود کافی است برای گناهکاریم.... نگارینا!همه می گویند مجازاتم مکن....اما من می گویم"خدایا مجازاتم کن تا شاید این دل ترک گناه کرد و مهدی را مهمان خانه کرد..." @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ مهدی جان،اشک هایم شرمنده ات که با کوله بار گناه واژه "انتظار" را یدک می کشم.... مهدی جان ،به جان تک تک این ثانیه ها قسم دلم بدجور گرفته است و درمانی جز تو ندارد....
خدایا تو خودت مگر نگفتی دستت را می گیرم،پرواز را به تو می آموزم،توفقط پرنده باش. مگرنگفتی با عشق نفس بکش،ناب ترین هوا را به ریه هایت می فرستم؟!مگر خود تو نگفتی تشنه باش،عطش من را داشته باش،با چشمه سیرابت می کنم! من...مگرمن...مگر ندیدی عطشم را ای خدا!!!!!!!!!!!!!!!! مگر نشنیدی آه مرا؟؟؟؟؟ مگر آه اسم تو نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ می دانی چند بار اسمت را صدا زدم؟!آری تو خوب می دانی که چند بار آه کشیدم... هیس!می شنوی؟ این صدای همان آرامشی بود که برایم دست تکان داد و من.... و من همان ساده دیروزی بودم که کودکانه لبخند زدم و دستم را صادقانه به سمت آرامشی که فکر می کردم بوی خدا می دهد دراز کردم.... و اما الان؟!!!! دیگر حرفی نمانده است...دیگر هیچ.....می روم با هیچ شاید روزی معنی هیچ مرا فهمیدی ای خود تو.... ******************************************* گاهی دلم از دلم پیش خود من شکایت میکنه،من میشم قاضی خودم. و چه قضاوت تلخی است،قضاوت بین اشک و من... خدایا تو بگو من چه را باور کنم؟؟!!
By Ashoora.ir & Night Skin