سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

بسم رب الحسین

 

خسته میشوم،دلگیر میشوم،میشکنم اما زیر پا نمیگذارم عهدم را

باز هم خسته میشوم و دلگیر و باز هم وفا میکنم به عهد

ایمان دارم که امامِ رئوفی

و هر چه از دوست رسد نکوست...

نمیدانم سکوت هایِ بر هم انباشته ام شده بغض؟!

یا اینکه هِی بغض کردم و هِی بغض کردم که شده کوله باری از سکوت؟!

اینقدر سنگین...

که یارای بلند کردنش را ندارم

صدای شکسته شدن استخوانهایم را هم بشنوم غمی نیست

ایمان دارم که امامِ رئوفی

همیشه شما را برایِ خودم خواستم...

توجیه و دلیل هم همان نذرِ مادر

همان دِینِ همیشگی

و همان امانتِ قدیمی

بزرگ شده ام،نه؟

زیرِ لوایِ عنایتِ خودتان عروس شدم و در محضرِ مادرتان دستانم را سپردم

نه به آنکه دلم میخواست

که به والله شکستم و زیر پا گذاشتم دلم را

از خودم گذشتم تا به حسین برسم

گستاخی ام را ببخش که شک در عمق قلبم رخنه کرده

به حرمتِ شما در برابر هدیه تان خاضع و متواضعم

اما دلم به درد آمده از آنچه که میدانی

خودت مرهمِ دلم باش

آقا قرار شاه و گدا هست یادتان

آری،همان شبی که زدم دل به نامتان

مشهد،حرم،ورودی باب الجوادتان

آقا عجیب دلم گرفته برایتان



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 26ساعت ساعت 9:12 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

از روزی که در عبورِ قدم هایت، نامت را بر سینه ام حک کردی...

از تو میگویم آن قدر

تا حل شوم در تو....

تمرین میکنم قصه گویی را برایِ میوه ی قلبم:

یکی بود،یکی نبود

زیرِ گنبدِ کبود

یه آقایی تو کربلا همه ی داراییش رو پیشِ رویِ پروردگارش گرفت....

آیا می پدیری قربانی را از من؟!!

 

حسین جان!

آیا می پذیری از من؟؟

همه دارایی ام سر جمع میشود کمی آرزو و رؤیا

ببخش که ناچیز است

آرزوهایم را در راهِ تو به مسلخِ قربانگاه می فرستم

ناقابل است

مهریه ای که با نامت آمیختم باشد که سایه ی عنایتت مستدام بر سرِ من و همسر و حسین متولد نشده مان

قط تو را به جانِ مادرت زهرا مؤاخذه ام نکن از برایِ شکوه...

ضعفِ ایمان است دیگر...

بغض هایِ ملکوتی ترین لحظه هایم که می بایست با خنده و سرمستی جاری میبود را به نامت میزنم...

آیا می پذیری از من؟!!

 

قربانی میکنم آرزوهایِ دخترانه ام را...

همه اش را بر زمین میگذارم.... در پیشِ پایِ تو....

پیوند میزنم روحم را با روحِ هدیه ی علی ابن موسی الرضا....

در حضورِ یاسِ ارغوانی...

و با اجازه از محضرِ صاحبِ عصر

ساده و بی پیرایه...

 

اقتدا میکنم به شهدا...

قربةً الی الله...

 

تأخیر نوشت : جمعه 31 شهریور سال 1391

عکس نوشت : آخ که بر دلم موند...

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 10:25 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin