عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون
ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم
/
من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
//
ننویسید که او نوکر بدبختی بود
/
بنویسید که او منتظر مهدی بود
بسم رب الحسین شده است حرف برایِ گفتن زیاد داشته باشی اما قلم که به دست میگیری سکوت... بغضی از جنسِ اروند در گلو دارم که سنگینی اش به سینه ام هجوم می آورد... خیالِ اشک هایم تو را کم دارد... غروب باشد و من باشم و تو باشی و تو باشی و باز هم تو باشی درست در همسایگی ات بنشینم و خیره خیره نگاهت کنم دستانم را به لطافتِ معصومانه ات بسپارم و تو نجواکنان برایم قصّه بگویی برایم بگویی چه دیده ای که این چنان بیقراری! چه بر تو گذشته که اینقدر وحشی و سرکش..!! شب هایِ جمعه در اعماقِ قلبت بر سرِ چند مزار فاتحه میخوانی؟! یادگاری ات را گسستی تا بیشتر دلتنگت شوم حالا به قدری دلتنگم که نفس کشیدن هم برایم سخت شده چه رسد به زندگی.... خود را به فریب هایِ واقعیت نما سرگرم میکنم تا دل از یادت تهی کنم اما به والله حقیقت تویی حقیقت فرزندانت بودند که با قمقمه هایِ خالی و لب هایِ خشکیده به حســـــــــین اقتدا کردند و به آغوشِ تو پناه آوردند... چه مهربان مادری هستی... سیرابشان کردی و آرامگاهشان شدی... غروب ها که میشود بویی از گمشده ی عالم به جهتِ تبرّک برایشان به ارمغان می آوری همیشه قصّه هایی برای گفتن داری و راز هایی برای نگفتن... حقّا که راز داری را از مادرت فرات به ودیعه گرفته ای... اروند بگذار مهمانِ غربتِ غریبانه ات شوم.. خدایا ، هر چه میگیری بگیر، دلتنگیِ اروند را از من نگیر... اروند که میروم نه روضه خوان میخواهم ،نه سخنران، نه راوی کوتاه ترین صدایش برایِ من بلندترین روضه هاست... بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم و قاتلوهم حتّی لاتکون فتنة.یا فاطمة الزهراء
By Ashoora.ir & Night Skin