سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

بسم رب الحسین

 

با صدایِ خواهرانِ بسیج آماده شدیم تا پادگانِ شهید باکری را به مقصدِ قتلگاهِ نازدانه هایِ پسرِ فاطمه ترک کنیم

مقصد شلمچه بود،

به شلمچه که برسیم انگار که به خدا رسیده ایم...

بویِ مرگ و سیرِ ملکوت از همین فاصله ی دور قابلِ لمس است.

کافی ست چند لحظه چشمانت را ببندی و به آسمان و زمین با دیده ی درون بنگری...

آن گاه است که عروج به اعلی علیّین و پرواز در عرش مانندِ خون در وجودت جاری و ساری میشود.

نبضت را به عطرِ سیبِ آکنده در هوا بسپار

تا رقصِ خمپاره صورتت را نسیم گونه نوازش کند

شورِ وصف ناپذیری آمیخته با اضطرابی ناشناخته وجودم را مالامالِ هیجان کرده بود

واردِ اتوبوس که شدیم قلبم به سرعت پتک بر سرش میکوبید

نه آرام داشت

و نه قرار

چشمم به عکسِ شهید باکری افتاد،عرض سلامی کردم...

اگر بگویم اختیاری از خود نداشتم نه دروغ گفته ام

و نه اغراق کرده ام

.....

.....

 

آرامشِ عجیبی بر قلب و روحم پاشیده شد...

نمیدانم چه بر سرم آمد!

و نمیدانم چه بر سرِ دلم!

گرهی بود بر چشمانم

و قلبم

و نامت...

سلام من الله علیک یا أمیری الحسین - علیه السلام-

 



نوشته شده در جمعه 91 شهریور 10ساعت ساعت 10:16 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin