پيام
+
شهر در غفلتِ همواره ي خود آسوده
کوچه آذين شده با چادرِ خاک آلوده
شهر اين بار کمر بسته به انکارِ علي
ريسمان هم گره انداخته در کارِ علي
بگذاريد نگويم که اُحُد مي لرزد
در و ديوار از اين قصه به خود مي لرزد
گفت دَر مي زنند،مهمان است
گفت آيا صدايِ سلمان است؟
اين صدا،نه، صدايِ طوفان است
مَزَن، اين خانه يِ مسلمان است
مادرم رفت پشتِ در،اما
گفت آرام،ما خدا داريم
ما کجا کار با شما داريم؟

سروش غيبي
91/8/9
دلسوخته حسين
و اگر روضه اي به پا داريم .... پدرم رفته ما عزاداريم ....
دلسوخته حسين
پاره اي از شعرِ *سيد حميدرضا برقعي*
دلسوخته حسين
بيت الاحزان دانشگاه،آمين گويِ دعاهايتان هستم
تشنه...
عالييي بود واقعا
دلسوخته حسين
بله واقعا عالي بود