• وبلاگ : عشق يعني ح ، سين ، ياء و نون
  • يادداشت : آمدم براي جبران
  • نظرات : 2 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    +
    نميتونست تكون بخوره،زير لب يا حسين ميگفت.تانكها نزديك ميشدن.اگه تكون ميخورد و ميرفت،خودش نجات پيدا ميكرد اما رفيقاش چي....؟!ياد حضرت عباس افتاد.ياد دستاي خونيش افتاد،ياد لب تشنه حسين افتاد.تصميمشوگرفت.محكم واستوار.صداي شكستن استخوناش آسمون رو به لرزه درآورد....
    وديگه استخوني واسه شكستن نبود.
    في البداهه و با بغض بود.