سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

بسم رب الحسین

در پس هر رفتنی آمدنی ست و من نیامده بودم برای ماندن

اما در خیالات خود بر این انگاره بودم

که میتوانم با مملوء کردن جامم از سلام من الله سدی بسازم در برابر رفتنٍ پس از آمدنت

اما ...

امان از این اماها

اما دستانم را به دستان پلید ابلیس سپردم

و با لجبازی های کودکانه جام لبریزم را شکستم

اگه خـــــــدا مدد کنه کرب و بلا رو ببینم

حلالم کن و دعایم کن که به مبارکیٍ ماه مبارک حرکتی از من و برکتی از رب

به این امید که الهی العفوهایم پذیرفته شود

الهـــــــــــــــــــــی معتذرآ نادمـــــــــــــــآ

خوب مبدانی که دلتنگتم

حلالم کن که قساوت قلبم مانع از استشمام عطر لسان الارض شد

حلالم کن که تهی بودن توبره ام سدی شد در برابر دیدن عروج ملائک

حلال کن گستاخی دلم را که این گونه با تو سخن میگوید

گویی که تمام حجاب ها را درنوردیده

و غافل اینکه تو خود حجابی

حلال کن بی شرمی چشمانم را که بیتاب دیدنت شده

در هوایت بیقرارم،بیقرارم روز و شب

سر ز کویت برندارم،برندارم روز و شب

حلالم کن که جمعه مسافرم

و دستانم را بگیر که برای عروج همراهی جز تو ندارم

ای تو نازنین ترین



نوشته شده در چهارشنبه 91 تیر 28ساعت ساعت 1:31 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

این چند روز در خلوتم بیش از پیش به یادت هستم

گر چه به یاد تو بودن را نمیتوانم آن چنان که باید در مقابلت به تصویر بکشم

لحظاتی که عطر حضورت جایگزین همه نبودن ها میشود را

با چند قطره ای اشک در تقویم زندگی ام پررنگ میکنم

تا در کنار هم بودن ها فراموشم نشود ;

که خداوند این تو هستی که هستی....



نوشته شده در جمعه 91 تیر 23ساعت ساعت 3:17 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

تولد امام زمان و برق شادی در چشمان همه

شیرینی ها و شربت های خوشمزه و سر و دست شکوندن برای گرفتن نذری

اما این طرف،این گوشه ها .....

هیچی نمیدیدم....

فقط صدای گوش خراش ترمز های ماشین که به سختی عمل میکرد

و من همچنان چشمانم از کار افتاده

تنها میشنیدم و احساس میکردم تلاش های مردی برای کنترل ماشین

و احساس میکردم دلهره های مردی برای حفظ جان همسرش

دیدم...

تنها عینک رضا رو که کف ماشین بود...

دیروز براش خریدم و از فروشنده کلی تخفیف گرفتم

دیگر ندیدم

و تنها شنیدم

شنیدم بی ثمر ماندن تلاش و کوبیده شدن به جلوی ماشین

کمربند نبسته بودم

و همچنان نمیدیدم تنها صدای رضا بود که من را صدا میزد و از خدا کمک میخواستن

فقط تلاش میکرد...

فقط تلاش میکرد....

خدا....

امام زمان نمیدونم چرا ازت دلم شکست

انگشت دست چپم

مچ پام

پ.ن: اللهم اشف مرضانا

پ.ن: اللهم احفظ کل المسافرین



نوشته شده در پنج شنبه 91 تیر 15ساعت ساعت 8:51 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin