سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

بسم رب الحسین

و به نام حضرات قافیه داران جنون

چشم که ببندی

اوج میگیری تا ملکوت

جدا میشوی از ازدحام تنهایی زمین و زمینیان

عروج میکنی تا ملائکة الله....

چشم که بگشایی

اسیر کویر ترک خورده می شوی

دست بسته

و پای بسته

زمینیِ زمینی

تلخِ تلخ

تلخ که بشوی

تازه گذرگاه یادت،نگاهی می اندازد به جاماندگی

و حسرت است که کامت را سیاه میکند....

روز های تبلور خاک که باشد...

نمی بینی

ولی میشنوی " شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا میدهد "

و من،

چه یتیمانه سهم بغض هایم را با رمل های فکه قسمت کرده ام

عطر ساختن و خراب کردن بازی های بچگی...

حس نمیکنی آیا؟!!

می نشینی رو به مقتل

گوش می سپاری به حرف هایی که بارها گوش کرده ای

اما نشنیده ای

و دل ....

دل را می سپاری به رقص باد

طنین فریاد است : ... آهــــــایــــــ ....

انعکاس فریاد است که غرّشناک آوار میشود بر سرم : .... آهــــــایــــــ ....

دست که میانه خاک خاک میبری،

جاذبه اش ستت میکند

و من چه سخت دل میکَنَم

چقدر وابسته .... چقدر دل بسته ....

سجده میکنم بر آستان عظمتت

سجده گاهم باشد خاکی که آرام است در عین تلاطم...

من فقط کمی معجزه میخواهم

برایِ اثباتِ خودِ اثبات شده یِ تان...

فقط کمی معجزه در کف دستم بریز

و حواله ام کن به کربلا و حسین

یادگاری جمکران است

میخواستم نشانَش دهم به اروند

مثل اینکه فرات، بد ، بهانه گیر شده

میدهَمَش به تو ...

با همه ی سرگردانی ها...

مواظبش باش

یادگاری است

 

پ . ن : مهربان کاش زهیری بغلم میکردی

من به آغوش پر از مهر شما محتاجم



نوشته شده در یکشنبه 92 اردیبهشت 15ساعت ساعت 1:19 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

ثانیه ها سر خم کرده اند

به نشانه ی تعظیم

در برابر حضورت

انقلابی زخمی

اما سبز،درونم تکاپو گرفته

غوغای پروانه ها را ببین

که در جوار وجودت جواز پریدن گرفته اند

و من دل افگار از حرف و حدیث زمانه

بینابین نخل های سر در هم کشیده ی تردید

در انزوای اندوهگینِ شادی

انتظار آمدنت را دارم

تپش ازدحام که سرعت گرفت

این من بودم تنهای تنها

نه غوغای پروانه ای

و نه شوق پروازی

گم شدم وسط هیاهوی بازی های کودکانه

در هم تنیده میان آواز واژگان سیاه و خاکستری

در خلأِ ثانیه ها

سایه ی شوم تردید بود

که بزرگ و بزرگتر میشد

تو را به فریاد کشیدم با سکوت....

پس تو کجایی؟!

رعشه های ترس به سانِ آتش وجودم را سوزاند

گر گرفتم در تنهایی

زبانه کشیدم میان پچ پچ ها و نگاه ها

نگاه هایی که از دیوار کوتاه آرزوها برایم شکلک در می آوردند

نگاه هایی که اندیشه ام را حماقتی محض می پنداشتم

پس تو کجایی؟!

دیر نکرده ای!!....

***

آمدنت را در هیچ قالبی نمیتوان گنجاند

مگر میشود حسین را میان واژگان محصور کرد؟!

مینویسم : آمدی

و جلوی آمدنت فقط میتوانم ستاره بپاشم و بنویسم:

آمدی - حس استشمام خاک سرزمین مقدس شلمچه

آمدی - از جنس غربت فکه

آمدی - از جنس شب های فاطمیه

آمدی - از جنس روضه های دست

کم می آورم در برابرت

تمام میشوم ...

مرا از نو شروع کن حسین

 

 

تمام حاصل عمرم به باد خواهد رفت

اگر برای زیارت به کربلا نروم

 

 

پ . ن :    مهربان کاش زهیری بغلم میکردی

                  من به آغوش پر از مهر شما محتاجم



نوشته شده در شنبه 92 اردیبهشت 14ساعت ساعت 11:44 صبح توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

قلّاب به دست

برای خودم و خودت

خیال جنون می بافم

از جنس شقایق محض

اینجا هوا عاشقی ست

استشمامش مرا یاد خاک شلمچه می اندازد

با وقار و عظمت

وادی تو،

حتما هوایش جنون است....

تار و پود دنیا و عقبی را

گره زده ام به هم

تا یک بار

فقط یک بار

لمس کنم هوایت را

دود این شهر مرا از نفس انداخته است

به هوای حرم کرب و بلا محتاجم

***

" تسبیح اگر برید،

حتمأ نشانه است

به مقصود خواهی رسید..."

تسبیحِ هزار تکه ی نفسم را بِبُر

حتمأ نشانه است...

میخواهم به مقصود برسم

به وادی الجنون

به تو

***

کربلا بی رضا نمیخواهم

و من ایمان دارم به مهربانی امام رئوف ...

پ . ن :    مهربان کاش زهیری بغلم میکردی

                 من به آغوش پر از مهر شما محتاجم



نوشته شده در جمعه 92 اردیبهشت 13ساعت ساعت 11:54 صبح توسط دلسوخته حسین| نظر

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin